“میشل رابینسون” 40 ساله که یک دستیار آموزشی است وقتی در نزدیکی پارک نزدیک خانه اش قدم می زد با زنی مواجه شد که به او با نگاه غضب آلود شدیدی نگاه می کرد ، او که از این نگاه زن تعجب کرده بود از تماس چشمی بیشتر با آن زن خودداری کرد و درحالی که دست کودکش را در دست داشت سوار ماشینش شد اما نمی توانست آن زن را از فکرش بیرون کند.
میشل که مادر 4 فرزند است در این باره گفت: من
قبلا هرگز آن زن را ندیده بودم اما نگاه او دشمنی محض بود و من به راستی
احساس ناآرامی پیدا کردم. می دانستم دچار خیالات نشده ام به خصوص آنکه درست
چند روز پیش از آن ماجرا نیز اتفاق عجیب دیگری در سوپرمارکت محله پیش آمده
بود. من مشغول خرید بوده و حواسم به کارهای خودم بود که زنی با نگاهی
بسیار بد به من نگاه کرد. در آن موقع فکر کردم شاید به طور غیرعمد پایش به
چرخ خریدم خورده و عصبانی است اما وقتی چند روز بعد همان اتفاق افتاد نسبت
به این مسئله حساس شدم.
وی روزی در مدرسه یکی از بچه هایش او را با مادر یکی دیگر از دانش آموزان
اشتباه گرفتند. پس از آن او با زنی به نام “تامی کری” آشنا می شود که به
طور حیرت انگیزی شبیه او بود و اکنون تبدیل به یکی از بهترین دوستانش شده
است.
داستان همزاد ها شاید چیزی در افسانه ها به حساب آید اما عده ای بر این
باورند که همه ما همزادی در جایی در این دنیا داریم که به طور باورنکردنی
شبیه ما است. در بعضی باورها مواجه شدن با همزاد را بدشگون می دانند و این
روزها در فیلم های مدرن می توان موضوعات این چنینی پیدا کرد.
با جمعیت بسیار زیادی که در این دنیا زندگی می کنند اگر فردی در این دنیا
همزادی هم داشته باشد از وجود او اطلاع نداشته و هرگز او را نمی بیند ولی
میشل و تامی پس از یک ملاقات تصادفی در 11 سال پیش تاکنون توانسته اند یک
دوستی طولانی را بین خود ایجاد کنند.